هیچ وقت اینقدر با این کشور احساس بیگانگی نکرده بودم. من از نتیجه انتخابات ناامید هستم – در آنجا تعجبی ندارد، حداقل برای خوانندگان معمولی – اما بیگانگی من ناشی از نتیجه نیست بلکه ناشی از روند است. برای حداقل دو دهه، اما در چند سال گذشته به اوج خود رسیده و در طول مبارزات انتخاباتی فوران کرده است، جامعه آمریکا به طور پیوسته وسواس فرهنگی خود را در مورد شیطان سازی باینری ها تشدید کرده است. این صرفاً شیفتگی مضحک ما به سرزنش نیست. ما سالهاست فرهنگ سرزنش کننده ای بوده ایم. با این حال، امروز فرهنگ بر سر سرزنش + ساخته شده است. سرزنش به اضافه طرد، سرزنش به اضافه طرد، سرزنش به اضافه شیطان سازی.
آشناترین مثال از آن، حزب گرایی سمی قرمز/آبی ما است – چیزی که دانشمندان علوم سیاسی می گویند فرقه گرایی سیاسی– با سه ،صر متمایز آن:
دیگر ، – تمایل به نگریستن طرفین مخالف اساساً متفاوت یا بیگانه با خود. بیزاری – تمایل به بیزاری و بی اعتمادی از طرفین مخالف؛ و اخلاقی سازی – تمایل به نگریستن حزب مخالف به ،وان ناصالح. … [W]وقتی هر سه به هم نزدیک شوند، ضررهای سیاسی می تواند مانند تهدیدهای وجودی باشد که باید از آنها جلوگیری کرد – به هر قیمتی که باشد.
اما این نوع نگاه به جهان به سیاست محدود نمی شود. برع،، برای بسیاری از مردم، این روش پیشفرض آنها برای پاسخ دادن به اعمال ناشایست دیگری است. هنگامی که B کاری را انجام می دهد که A از آن متنفر است – واقعاً مهم نیست که چه چیزی – واکنش بازتابی A این است که B را با استفاده از همان سه مرحله فرقه گرایی بیرون می کند: دیگری، بیزاری، و اخلاقی سازی.
این معیاری است که نشان می دهد چقدر در این باتلاق فرو رفته ایم که برخی افراد تنها با شرکت در این حماقت تشریفاتی می توانند اظهار نظر کنند. آنها ظاهرا نمی توانند یک ایده را بیان کنند – چه رسد به دفاع از آن – مگر با حمله به ،، که با آن موافق نیستند. و صادقانه بگویم، سخت نیست که بفهمیم چرا آنها چنین احساسی دارند. فقط به نحوه صحبت سیاستمداران و کارشناسان گوش دهید. یا بهتر از این، از خود بپرسید آ،ین باری که شنیدید یک سیاستمدار در مورد یک موضوع مهم صحبت می کند (مسائل را به خاطر دارید؟) بدون شیطان سازی مخالفان حزبی خود من صبر می کنم.
یا به هر رو،مه مهمی نگاهی بیندازید، سمت چپ یا درست است. در برخی روزها، هنگامی که هر مقاله ای را که به رو،مه نگاری دیگران می پردازد حذف می کنید، چیزی بیشتر از صفحات آشپزی برای شما باقی نمی ماند. و این فقط رسانه های چاپی میراث است. بیشتر «اخبار» تلویزیونی به مراتب بدتر است، و بسیاری از رسانه های اجتماعی یک م،ن شیط، هستند. دیگر، بیزاری و اخلاقی شدن، سکه فرهنگی قلمرو شده است. جامعه را بی توجه، کنجکاو و بی بخشش می کند.
بنابراین، من تصمیم گرفتم که در آن شرکت نخواهم کرد. این اقدام کوچک مقاومت من است. من درگیر کار دیگری نخواهم شد و نمی خواهم با ،، که این کار را انجام می دهند کامیون کنم. مدتی است که به سمت این موقعیت چرخیده ام. من مدتها پیش فلسفه اخلاقی شخصی خود را به هشت کلمه تقطیر کردم: آنها وجود ندارند، فقط ما هستیم. افکار من در مورد بخشنده جامعه توسط حکمت اولین واگ هدایت می شوند که گفت: “فهمیدن همه چیز به م،ای بخشیدن همه است” و نوشته من ما را تشویق می کند تا از قضاوت گناه دیگران – صرف نظر از اینکه چقدر بزرگ باشد – خودداری کنیم. تلاش کن تا بفهمی چه چیزی آنها را به این نقطه رساند. و من اغلب به شاگردانم می گویم که در حالی که برایم مهم نیست که آنها چه فکر می کنند، من عمیقاً اهمیت می دهم چگونه آنها فکر می کنند و بیش از هر چیز می خواهند که متفکر شوند. بنابراین، این گام آ، جهش بزرگی نبود.
در حالی که امتناع من از ،ج ، سکه امروز احتمالاً تضمینی برای بی ربط بودن فرهنگی است، اما نذر سکوت عمومی نیست. کاملا برع،. من نظرات بسیار محکمی در مورد تعدادی از موضوعات داغ دارم و همیشه آنها را در نوشته و دعوای خود بیان می کنم. من معتقدم رژیم بازداشت پس از 11 سپتامبر از نظر اخلاقی و قانونی اشتباه بود و بسیار مفت،م که یکی ازوکلای چپکه به گفته وزیر دفاع آینده پیت هگزث، زندان گوانتانامو را «مختل» کرد. من مشاور ارشد بودم رسول v. بوش (2004)، پرونده ای که زندان را به روی صدها وکیل باز کرد و به همین دلیل بیشترین مس،ه ، را انجام داد. تا چند هفته دیگر سفر دیگری به پایگاه خواهم داشت تا با موکلم ابوزبیده ملاقات کنم زند، همیشه که اولین ،ی بود که در سیا شکنجه شد سایت سیاه، تنها فردی که در معرض همه به اصطلاح “افزایش یافته استتکنیک های بازجویی، و شخصی که من برای او بودم در سال 2022 به دادگاه عالی بازگشت، این بار به م،ای “اسرار ،تی”.
من معتقدم – و درس های انباشته روانشناسی و تاریخ تأیید می کند – که همه ما قادر به انجام کارهای هیولا هستیم، به این م،ی که هیچ یک از ما هیولا نیستیم. من بیش از سه دهه است که نماینده مردم محکوم به اعدام هستم و در هر شرایطی با مجازات اعدام مخالفم. من معتقدم هیچ حکم زند، نباید بیش از 25 سال باشد و ده ها هزار نفر که اکنون در زندان به سر می برند باید آزاد شوند. من معتقدم که ایمنی عمومی یک پروژه اجتماعی است و در حالی که پلیس خوب می تواند نقش مهمی در این پروژه ایفا کند، اما تنها بخش کوچکی است و فقط باید تا حد مجاز توسط ،نان محله عمل کند. و در نهایت، از آنجایی که من آرزوی دنیایی را دارم که در آن هیچ ، در قفس زندگی نکند، من طرفدار الغا هستم و احساس وظیفه اخلاقی می کنم که در جهت جه، که می خواهم ببینم کار کنم.
با این حال میدانم که این و بسیاری از دیدگاههای دیگر من (آیا ،ی گفته است پوشش بهداشتی پایه جه، رایگان?) در معرض اختلاف نظر منطقی هستند. به ،وان مثال، بسیاری از مردم معتقدند که مجازات اعدام یک مجازات عادلانه است. اگرچه آنها ممکن است دقیقاً با این عبارات حمایت خود را ابراز نکنند، اما فکر می کنند که انسان ها خود را از سایر حیوانات با توانایی خود در تأمل در وجود خود متمایز می کنند که به آنها قدرت عقل می دهد و آنها را مسئول اعمال آزادانه خود می کند. و اگر شخصی تصمیم به گرفتن یک زندگی داشته باشد، می توان گفت که او نیز زندگی خود را از دست داده است.
من به این دیدگاه احترام می گذارم. این شجره نامه طول، دارد و با ایده های عمیق و اخلاقی در مورد قصاص همسو است. من شدیداً با آن مخالفم، اما فکر نمیکنم ،ی که به آن پایبند باشد، یک ادم یا ، باشد. و من امیدوارم که وقتی با شخصی که از مجازات اعدام حمایت می کند ملاقات می کنم – همانطور که پدرم انجام داد – بتو،م هوشمندانه درباره آن بحث کنیم. برای مثال، ما ممکن است بحث کنیم که آیا برای ا،ر متهمان جنایی توانایی استدلال بیشتر تصور می شود تا واقعی. آیا، حتی اگر وجود داشته باشد، ظرفیت استدلال دلالت بر این دارد که ،ت باید قدرت شگفت انگیزی برای گرفتن یک زندگی داشته باشد، نه صرفاً سلب آزادی یک فرد. آیا اگر ،ت نتواند آن را عادلانه و فارغ از تأثیر تحریف کننده نژاد، قومیت و طبقه اداره کند، آن قدرت را از دست خواهد داد؟ و اینکه آیا، صرف نظر از قدرت استدلال، مجازات اعدام مؤثرترین و کارآمدترین راه برای ایجاد امنیت عمومی است؟
اینها بحث های مهمی است، اما اگر بدون آن امکان پذیر نباشد به انسان، سپس می تو،د من را کنار بگذارید. به همین ترتیب، اگر نمی تو،د بدون حمله به من و وکیلم از گوانتانامو دفاع کنید، پس ما چیزی برای گفتن به هم نداریم. اما این به هر دو صورت پیش می رود. من از گوانتانامو انتقاد می کنم، اما اگر انتقاد من چیزی جز حمله شخصی به معماران آن نبود، پس هیچ، نباید به حرف من گوش دهد. من از الغاء حمایت می کنم، اما اگر حمایت من چیزی جز حمله شخصی به تمام ،، که «از آبی ها حمایت می کنند» نبود، آنگاه سزاوار آن نیست که جدی گرفته شود. من ایده هایی دارم شما ایده هایی دارید. بیا حرف بزنیم به همین سادگی و به همان اندازه چالش برانگیز است.
این من را به انتخابات برمی گرداند. من بخشی از آنچه برای چپ در این کشور می گذرد هستم. اما اگر همکاران مترقی من نتوانند موضعی را جز با حمله به جمهوری خواهان بیان کنند، پس ما چیزی برای گفتن با یکدیگر نداریم. از همه مهمتر، اگر نتو،م بیان کنیم که سیاست های مترقی چگونه به زندگی کارگران کمک می کند، در این صورت حرفی برای گفتن به کشور نداریم. و اگر بتو،م آن را بیان کنیم، بدون اینکه سخنان خود را با سخنان ترسناک یا سخنر، های تحقیرآمیز بیان کنیم.
من هیچ توهمی ندارم که انتخاب انفرادی من حتی برای یک ث،ه وسواس تایت،ک آمریکا با انگشت نشان دادن با پشتوانه خشم را کند کند. تقریباً همه در میدان عمومی چگونه صحبت می کنند و الگوریتم هایی که به طور فزاینده ای صفحه نمایش ما و بنابراین زندگی ما را کنترل می کنند. ما را به اختلاف سوق دهد. هیچ ، اهمیت نمی دهد که یک فرد تصادفی از بازی خارج شود. به همین ترتیب، من حتی تظاهر نمیکنم که انتخابم مرا از آن نوع شرارت کینه توزانهای که امروزه برای گفتمان عمومی عبور میکند، در امان میدارد. در واقع، من انتظار دارم که این مقاله برخی از افراد را برانگیزد تا ایمیلی را منتشر کنند که من را به شرارت غیرقابل بخشش و غیرقابل چاپ متهم می کند. (در اینجا، من کار را برای شما آسان می کنم: [email protected].)
اوه خوب بیا حرف بزنیم
منبع: https://verdict.justia.com/2024/11/26/lets-talk